Black Nightmares p1

Nightmare Nightmare Nightmare · 1402/11/27 03:46 · خواندن 1 دقیقه

سلام به وبلاگ من خوش آمدید این اولین پارت از اولین رمان من هستش امید وارم که لذت ببرید در ضمن الان ساعت ۳:۲۵ صبح هستش و من هم بد خواب شدم پس با خودم گفتم من که می خوان فردا رمان بنویسم خب همین الان می نویسم خب برید ادامه

از زبان مرینت:

داشتم تو کاخ قدم می زدم که به کتابخانه رسیدم. طبق معمول از قفسه کتاب های ترسناک یک رمان برداشتم و شروع به خواندن کردم.

راستی یادم رفت خودم را معرفی کنم من مرینت آگراست یکی از اشراف زادگان پاریس هستم پایتخت امپراتوری فرانکس البته این دنیا طی صد سال اخیر تغییرات زیادی کرده است موجودات افسانه ای از دل تاریخ بیرون اومدن و به زمین بازگشتند اکنون بسیاری از کشورها با این مسؤله کنار آمدند و دارند در کنار آنها زندگی میکنند.

بالاخره این کتاب هم تموم کردم ما امروز برای یک مهمانی بزرگ به قصر دعوت شدیم و این فرصت خوبی برای مطالعه در بزرگترین کتابخانه کشور است

همانطور داشتم میان قفسه ها راه می رفتم که توجهم به کتابی عجیب در بخش تاریخ جلب شد کتابی که می شد از روی تار های عنکبوت اطراف آن تشخیص داد سال هاست که خوانده نشده........

 

 

 

خب دوستان این اولین پارت رمان بود ببخشید اگر کم بود همون طور که گفتم الان تقریبا سحره و یکی دو ساعت دیگه اذان صبحه و من فقط دو ساعت می توانم بخابم